مهدیمهدی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
شروع وبلاگشروع وبلاگ، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

قشنگترین بهانه زندگیم

عکسهای عشقم

اولین عکس عشقم هفت روزگی که از بیمارستان مرخص شد ده روزگی یک ماهگی  دو ماهگی سه ماهگی چهار ماهگی پنج ماهگی شش ماهگی هفت ماهگی هشت ماهگی نه ماهگی ده ماهگی یازده ماهگی دوازده ماهگی تولد یک سالگی سیزده ماهگی چهارده ماهگی پانزده ماهگی شانزده ماهگی هفده ماهگی هجده ماهگی نوزده ماهگی نوزده ماهگی بیست ماهگی بیست و یک ماهگی بی...
24 دی 1393

فقط 10 روز مونده تا تولد عشقم

سلام یکی یدونه مامان فقط 10 روز مونده تا تولدت خوشگلم.وای که چقدر دلم میخواست بهترین تولدو برات بگیرم ولی خوب نمیشه دیگه البته بابای مهربونت میگه تولدو بگیر به هیچی هم فکر نکن اخه قربونش برم همیشه میخواد من و شما تو بهترین شرایط باشیم.ولی خوب ما هم باید شرایطشو درک کنیم دیگه بابا به خاطر اینکه ما راحتر باشیم خونرو بزرگ کرده به خاطر همین ما هم باید درکش کنیم انشااله سال بعد بهترین تولدو برات میگیریم .7بهمن برات از آتلیه آسمان وقت گرفتیم. دو سال از بودن با شما میگذره و چه شیرین گذشت. پسرم خدارو شکر که تو هستی ،خدارو شکر که بهمون لطف کردو و تورو به ما داد،تو بهترین هدیه ای بودی که خدا به ما داد پس اگر روزی هزار بار هم خدارو شکر کنیم...
23 دی 1393

23 ماهگیت مبارک

مهدی جونم،همه زندگی مامان و بابا                      23                 ماهگیت مبارک. عزیز دلم ،مهربون مامان،میدونی چقدر دوست دارم?نه نمیدونی چون خودمم تا به امروز نتونستم براش اندازه ای پیدا کنم.وقتی هنوز مادر نشده بودم یه وقتایی که یه کوچولو مریض میشدم مامانم خیلی ناراحت میشد غصه میخورد بهش میگفتم مامان یه بیماری سادست این همه نگران نباش بهم میگفت بزار مادر بشی اونوقت میفهمی چی میگم حالا میفهمم چی میگفت برای کوچکترین اتفاقی که برات میفته میمیرم و زنده میشم اخه پسرم نفس من به نفس تو بستست.وقتی فضای خونه پر میشه از خنده ...
3 دی 1393

اخرین روزهای 22 ماهگی

سلام پاستیل خوشمزه مامان  عشق کوچولوی خودم کم کم داریم به تولدت نزدیک میشیم باورم نمیشه عزیز دل مادر که داری دو ساله میشی بعضی از روزا دلم برای دوران نوزادیت تنگ میشه هزار ماشااله روز به روز داری جلوی چشمام قد میکشی و بزرگ میشی چقدر لذت بخشه بزرگ شدنت  و اما تولدت باید بگم که متاسفانه امسال نمیتونیم برات تولد بگیریم خیلی دلم میخواست تولد بگیرم اخه خیلی خیلی به تولد علاقه داری ولی خوب نمیشه گلکم انشااله سال بعد یه تولد مفصل برات میگیریم البته بابا قول داده که انشااله روز تولدت یه جشن کوچیک سه نفره بگیریم بریم بیرون اتلیه هم بریم  هر روز که میگذره شیرینتر از روز قبل میشی مخصوصا با حرف زدنت که دیگه همرو کشتی با هر...
2 دی 1393
1